مسافرت به تبریز
امروز قصد دارم از روزهای خوشی که در تبریز داشتیم بنویسم ما 6 مرداد 95 تبریز رفتیم اونجا بعد از دیدار مامان جون و آقاجون ودایی فیروز و سایر اقوام روز اول به یه باغی که مال دوست دایی فیروز بود رفتیم .خیلی شب سردی داشت .بعد روز جمعه همون هفته از صبح رفتیم لیقوان همه اهل خانواده قوامی اونجا بودند .حاجی دایی یه بره کشته بود و زندایی با گوشت اون غذای خوشمزه درست کرد.خلاصه خیلی خوش گذشت تو هم با زهرا قوامی کلی بازی کردی اونجاش هیجان انگیز بود که همه با نیسان علی پسر دایی (راننده)به لیقوان برگشتیم.روز یکشنبه 16 مرداد به همراه خانواده مدد دایی و خاله سارا به شمال حرکت کردیم شب به ویلایی که مال دوستم رقیه بود رسیدیم خلاصه دوئ شب اونجا بودیم اونجا که ب...
نویسنده :
مرضیه
9:34
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
روزهایی که گذشت
سلام دختر گلم الان که دارم این نوشته را برایت می نویسم شما تو خونه خواب هستی.و من کمی سرم خلوت شده خواستم کمی از روزهای گذشته را بنویسم .امسال هم مثل سالهای گذشته با نمرات خیلی خوب کلاس پنجم را تموم کردی و بلافاصله بعد از چند روز به شیراز رفتیم .10 روز اونجا بودیم امسال تولدت را زودتر یعنی 16 اردیبهشت گرفتم خیلی خوش گذشت از دوستان همکلاسیت اومده بودند .تم تولدت شبنما بود .عزیزم من برایت آرزوهای زیادی دارم بزرگترین آرزویم داشتن دختری با اخلاق وبا شخصیت هست .دختر گلم برای داشتن زندگی خوب و سالم داشتن تفکر و اندیشه سالم هست .و همه موفقیتهای زندگی جز با استعانت از خداوند متعال حاصل نمی شود .از دختر گلم می خوام همیشه ودر همه ح...
نویسنده :
مرضیه
10:30
سلامی دوباره
امروز بعد از مدتها وقفه بوجود اومده از نوشتن مطالب دوباره سری به سایت زدم تا دوباره خاطرات دختر قشنگم را بنویسم.این روزها اتفاق خاصی نیوفتاده مشغول مدرسه و درس خواندن هستی امتحانات نوبت اول همه بسیار خوب بود.معلمتون خانم مالمیر خیلی معلم خوبیه البته دختر گلم هم خودش هم خوبه و هم زرنگ و باهوش .هفته پیش عمو حبیب و خانوادهاش به مدت 8 روز خونمون اومده بودند . بعد از رفتن اونها مشکلی برات پیش اومد و تو موهات شپش افتاد خیلی اعصابمون بهم ریخت من که خیلی حالم گرفته شد تمام تلاشو کردم که مشکلو رفع کنم .دایی فیروز هم که رفتنتونست اینجا بمونه با شرایطی داشت سخت بود برای ماندن. حالا باید ببینیم چه خواهد شد عاقبت .
نویسنده :
مرضیه
13:56
هفته دوم شهریور94
بعد از اتمام کلاسهای تابستانی تصمیم گرفتیم دو هفته آخر را به مسافرت بریم از کیش به اصفهان بلیط گرفتیم برای روز 17 شهریور دو شب هتل گرفته بودیم یه شب تو هتل پارت و یه شب دیگه تو هتل بزرگ عباسی رفتیم خیلی خوش گذشت به خصوص اینکه من تا حال اصفهان نرفته بودم.بعد از سه روز با اتوبوس به شیراز حرکت کردیم .شب ساعت 11 رسیدیم.عمو حبیب اومد دنبالمون خلاصه تا آخر شهریور اونجا بودیم.شیراز دو تا عروسی رفتیم .دختر عموی بابا و پسر خاله بابا .دو نفر از کنکور قبول شده بودند علی پسر عمو حبیب از پزشکی نجف آباد و مریم از معماری آزاد شیرازخلاصه که تعطیلات تابستان هم بدین صورت به پایان رسید.و روز شنبه 4 شهریور به مدرسه رفتی اسم معلمت خانم مالمیر بود.امسال وارد کلاس...
نویسنده :
مرضیه
8:25
نفر اول مسابقه رباتیک
دبروز یه اتفاق خوبی افتاد .فرهنگسرای سنایی بین کسانی که تو کلاس رباتیک شرکت کرده بودند مسابقه ای برگزار کرد که هرکس ربات خودش درست کنه و با رباتهای دیگه رقابت کنه دختر گلم ربات آدم خورشیدی درست کرد که هم زودتر از همه درست کردی هم حرکت کرد وداور مسابقه شما را اول اعلام کرد ودر اخر مسابقه جایزه(100 هزار تومان )پول دادند مبارکت باشه عزیزم خیلی خوشحال شدم.انشالله تو مسابقات کشوری و جهانی بری گلم به امید به خدا و در سایه تلاشهای خودت می تونی موفق باشی
نویسنده :
مرضیه
11:14